مزدی دوز

لغت نامه دهخدا

مزدی دوز. [ م ُ ] ( نف مرکب ) مزدی دوزنده. خیاطی که پارچه را از مشتری و یا صاحب کارگاه خیاطی و یا فروشنده لباس دریافت کند و در برابر دریافت اجرت، آن را بدوزد. || در عرف، کارگر خیاط نیز گویند. || کفش دوزی که چرم و تیماج و سایر مواد لازم برای دوختن کفش را از صاحبکار و یا فروشنده کفش دریافت نماید و در مقابل اجرت معینی کفش را برای صاحبکار و یا فروشنده و عرضه کننده کفش بدوزد. || در عرف کارگر کفاش نیز گویند.

فرهنگ فارسی

مزدی دوزنده

جمله سازی با مزدی دوز

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ خدای بیداد نکند، مِثْقالَ ذَرَّةٍ هام‌سنگ یک ذرّه، وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً و گر نیکی بود، یُضاعِفْها توی بر توی نهد، و ضعف بر ضعف افزاید، وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً (۴۰) و از نزدیک خود بآن مزدی دهد بزرگوار.
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ و نمی‌خواهم از شما برین هیچ مزدی. إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلی‌ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۲۷) نیست مزد من مگر بر خداوند جهانیان.
را که زکاة نمی‌دهند، وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (۷) و برستاخیز ناگرویدگان‌اند. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهای نیک کردند، لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۸) ایشان را مزدی ناکاست.
«قَیِّماً» نامه‌ای راست، روشن، پاینده، «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» تا بیم نمایی بگرفتنی سخت از نزدیک او، «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ» و بشارت دهاد گرویدگان را، «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» ایشان که نیکیها می‌کنند، «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)» که ایشانراست مزدی نیکو.
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ چون جادوان آمدند قالُوا لِفِرْعَوْنَ فرعون را گفتند: أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (۴۱) ما را مزدی هست اگر ما به آییم؟
الَّذِینَ اسْتَجابُوا ایشان که پاسخ نیکو کردند، لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ خدای را و رسول را، مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ از پس آنکه بایشان رسید خستگی، لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا ایشان راست که نیکو در آمدند، مِنْهُمْ از میان ایشان، وَ اتَّقَوْا و از ابا بپرهیزیدند، أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۲) مزدی بزرگوار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز