قزن قفلی

فرهنگ معین

(قَ زَ. قُ ) [ تر - ع. ] (اِمر. ) قسمی قلاب نر و مادة فلزی.

فرهنگ عمید

قلابی دوبخشی که مانند تکمه برای وصل کردن دو طرف لباس به کار می رود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمی قلاب نر و ماده فلزی است که بدو کنار گریبان و غیره دوزند تا هر وقت بخواهند قلاب را در حلقه بیندازند تا دو طرف لباس جفت شود.

ویکی واژه

قسمی قلاب نر و ماده فلزی.

جمله سازی با قزن قفلی

بسا قفلی که بندش ناپدید است چو وابینی نه قفل است آن، کلید است
بشکن طلسم وسوسه و بر در مراد قفلی زن و کلید به دست نصیب ده
هیچ قفلی به کلید دگری وا نشود هر زبان گوشی و هر گوش زبانی دارد
بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم کردش از بهر فتح این در در غم تپید باید
از قبض و بسط حیرت آیینه‌ام مپرس قفلی زدم به خانه‌که نازکلیدکرد
در خلوت شرمت اثر ضبط تبسم قفلی‌ست که بر حقهٔ گوهر زده‌ای باز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مابه التفاوت
مابه التفاوت
تعامل
تعامل
افتخار
افتخار
فال امروز
فال امروز