فیروزی دادن

لغت نامه دهخدا

فیروزی دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) فیروزی بخشیدن. ظفر دادن. غالب ساختن. پیروزی دادن.

جمله سازی با فیروزی دادن

در ایام تو باغ دهر دارد فیروزی بعهد گل کمال خرمی باشد گلستان را
طاق از فتح و ظفر کوشش اخیار افسوس جفت فیروزی و فر کاوش اشرار دریغ
با توست فتح و نصرت و فیروزی و ظفر با خصم بد دل تو یکی زین چهار نیست
ما را که جمال فتح از جبهه مبین باشد بر خاتم فیروزی لعل تو نگین باشد
مشتری از قِبَل آن سبب فیروزی است که همی‌گوید با دولت فیروز تو راز
ز دست لشکر فیروزی آهنگ به خیل دشمن از بس عرصه شد تنگ،