لغت نامه دهخدا
فرخ وند. [ ف َرْ رُ وَ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه ممزائی بختیاری. ( از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 75 ).
فرخ وند. [ ف َرْ رُ وَ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه ممزائی بختیاری. ( از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 75 ).
تیره از طایفه ممزائی بختیاری
💡 نقش سرمایهگذاری در توسعه اقتصادی - ناشر: فرخی - ۱۳۴۲
💡 بدو داد مختار فرخ، درود یکی نامور نامه او را نمود
💡 بر آسمان سعادت به فرخی زده باد قضا به خامهٔ نقاش بخت تو نیرنگ
💡 همی هر کسی آفرین کرد یاد بر آن پرهنر گرد فرخ نژاد
💡 بیگاه شد وز بیگهی من شادم امشب قنق است یار فرخزادم
💡 به پدرود کردن گرفتش به بر برون آمد از پیش فرخ پدر