علی نخلی

لغت نامه دهخدا

علی نخلی. [ ع َ ی ِ ن َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی. رجوع به علی جلاد شود.

فرهنگ فارسی

ابن احمد بن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی

جمله سازی با علی نخلی

دست‌مزد باغبانِ نخلِ خواهش آبله‌ست این چنین نخلی چرا در سینه بنشاند کسی!
نخلی دو، تر و تازه ام از باغ رود کز عیسی و از مریم شان باد درود
می کشد قامت به قدر ریشه هر نخلی که هست هر قدرپستی فزونتر، سرفرازی بیشتر
نخلی که ز سرچشمهٔ کوثر شده سیراب از میوهٔ مقصود چو طوبی به بر آمد
سرخس‌های نخلی گیاهان مخروط‌داری هستند که با مخروطیان خویشاوندی دارند.
نشکفد غنچه مقصد تو از روضه ی قدس در جگر تا نخلی نخل خار مغیلانی چند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال مکعب فال مکعب