«عقل ابن باجه» نظریهای است که در آن فعالیت عقل و اتصال انسان به معقولات، یعنی مفاهیم حقیقی و غیرمادی، بررسی میشود و نشان میدهد انسان چگونه به شناخت واقعی میرسد. منابع نظریه ابن باجه شامل آثار ارسطو، اسکندر افردوسی و نوشتههای فارابی است که به تحلیل عقل و روان انسان میپردازند. ابن باجه معتقد است که اتصال انسان به معقولات از طریق «صورت روحانی» انجام میشود؛ این صورت از ادراک حسی و تجربیات انسان پدید میآید و واسطهای بین حس و عقل است. عامه مردم و حتی متفلسفان اولیه، معقولات را از این طریق دریافت میکنند؛ آنها با تصاویر ذهنی و تصورات حاصل از ادراک حسی با معقولات روبرو میشوند، اما این معقولات ناقص و نسبیاند. در این نظریه، فعالیت عقل شامل دو مرحله است: مرحله نخست دریافت معقولات از طریق صورتهای روحانی، و مرحله بالاتر، رسیدن به معقولات کامل و واقعی بدون واسطه حسی. ابن باجه توضیح میدهد که اگر صورت روحانی فراموش شود، ارتباط با معقولات نیز از بین میرود؛ یعنی شناخت انسان وابسته به حضور و ادراک این صورتهاست. این نظریه همچنین تفاوت بین شناخت عامه مردم و شناخت فیلسوفان را نشان میدهد؛ فیلسوفان با تمرین و تعمق، از مرحله واسطهای حسی عبور کرده و به معقولات حقیقی نزدیک میشوند.
عقل ابن باجه
دانشنامه اسلامی
منابع نظریه عقل ابن باجه نوشته ارسطو «درباره روان » و به ویژه «رسالة فی العقل » اسکندر افرودیسی و برخی نوشته های فارابی است.
فعالیت عقل
اکنون ابن باجه به این مسأله می پردازد که فعالیت عقل در انسان، یا به تعبیر وی اتصال انسان به معقول، چگونه روی می دهد و چه مراتبی دارد. وی می گوید: اتصال انسان به معقول از راه صورت روحانی دست می دهد، و آن صورت، چنان که در جاهای دیگر روشن شده است، از ادراک حسی (حس ) پدید می آید. عامه مردم (جمهور) کلیات را از این رهگذر ادراک می کنند، زیرا این نخستین راه است؛ و نیز چنینند کسانی که ابن باجه ایشان را «نگرندگان » (نظار) می نامد. متفلسفان نیز در این شمارند. ایشان یا در امور عملی تفلسف می کنند و از رهگذر عمل آنها را می آموزند، مانند نجاری و پزشکی، یا تفلسف آنان در امور نظری است. اگر این ها امور ریاضی باشند، معقولات ناقصند، زیرا به آن نحوی که ایشان آن ها را تصور می کنند، وجود ندارند، و ای بسا خیالات و معقولات آن ها ساختگی و دروغین باشند؛ زیرا برخی از چیزهایی را که وجود آن ها بدان ها وابسته است، نمی دانند، و برخی را هم از راه محسوساتی که جانشین افراد موجود از آن ها می کنند، می دانند، مانند هندسه. همچنین است در مورد کسی که با دانش طبیعی سروکار دارد. حال وی در مورد معقولات مانند حال عامه مردم است؛ زیرا اتصال ایشان به معقولات به یک نحو و شیوه است، و برتری یکی بر دیگری به اندازه برتری تصور ایشان است. مثلاً شناخت دانشمند طبیعی به نفس از رهگذر اتصال به معقولاتی است که آن ها را از روانشناسی می گیرد، یعنی چیزهایی را جانشین افراد و اشخاص می کند، درست مانند عامه مردم هنگامی که نیروی خیال یا حس مشترک را تصور می کنند: صورتی روحانی از یک فرد یا شخص را در ذهن می آورند، سپس در آن صورت روحانی که اینک به عنوان یک چیز موجود فرض می شود، به آن وجود می نگرند، نه بدان نحوی که آن، صورت ادارک شده از چیزی هیولانی است. پس چون معقول آن را ادراک کرده باشند، آن را جز از راه آن صورت، که تباه شونده است، ادراک نمی کنند. و اگر در این میان این صورت فراموش شود، با از یاد رفتن آن، معقول آن نیز از متصوره ناپدید می گردد؛ یعنی امر هیولانی جز با واسطه صورت روحانی، به معقول متصل نمی شود؛ و این نیز نخستین راه است که بالطبع یافت می شود و مشترک میان طبیعت شناس و عامه مردم است. زیرا عامه مردم و کسانی که با ایشان در این امر شریکند، بدان علت به صورت های روحانی آگاهی می یابند، که این صورت ها ادراک هایی از موضوعاتیند که اجسامی محسوسند، اما نه از آن حیث که آن ها دارای چنین وجودی می باشند، ولی کسی که از این وجود آگاه شود و معقولات به دست آمده از این موجودات را به این نحو از وجود طلب کند، آنگاه به مرتبه ای می رسد که در آن از عامه مردم دور می شود، به گونه ای از وجود (دست می یابد) که نه عامه مردم از آن آگاهند نه طبیعت آن را بخشیده است؛ جز اینکه به نسبت با عامه مردم شریک است. زیرا اتصال وی به معقولات این موجودات، مانند اتصال عامه مردم به معقولات مادی یا هیولانی است، چون نسبت این ها با صورت های روحانی مانند نسبت آن با صورت های هیولانی است.
← طبیعت شناس
۱) اسکندر افرودیسی، «مقالة فی العقل علی رأی ارسطو طالیس، ترجمة اسحاق بن حنین »، شروح علی ارسطو مفقودة فی الیونانیة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، ۱۹۷۱م.۲) ابن باجه، محمد، رسائل الالهیة ابن باجة الالهیة، به کوشش ماجد فخری، بیروت، ۱۹۶۸م.