عریضه نگار

لغت نامه دهخدا

عریضه نگار. [ ع َ ض َ / ض ِ ن ِ ] ( نف مرکب ) عریضه نگارنده. آنکه عریضه نویسد. آنکه عرض حال نویسد.

فرهنگ فارسی

عریضه نگارنده آنکه عریضه نویسد آنکه عرضحال نویسد

جمله سازی با عریضه نگار

سقاخانه‌ها در خود، فرهنگ تصویری ایرانی- اسلامی را جای داده‌اند به صورتی که «در اغلب آنها می‌توان از قدیمی‌ترین پوسترها، وردها و دعاهای مذهبی، طلسم‌ها، عریضه‌ها و طومارها را یافت.»، در تهران، سقاخانه خدابنده لو تنها سقاخانه مصور تهران است که از دوره قاجاریه به جای مانده‌است، که از بی‌نظیرترین آثار تاریخی شهر تهران به‌شمار می‌رود.
طبق آنچه شنیده‌ام این دختر جوان را شاه روزی در یک سفر رسمی حین خواندن عریضه‌ای از طرف دانشجویان ایرانی دید، احتمالاً از او خوشش آمد، به زنی گرفت‌اش تا از این ازدواج سوم صاحب ولیعهدی شود.
هکلوت مشوق اصلی ارسال عریضه به جیمز یکم در سال ۱۶۰۶ برای دریافت مجوز از سوی کمپانی ویرجینیا برای اسکان مهاجران در منطقه ویرجینیای آمریکا بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بی‌پروا
بی‌پروا
کون کردن
کون کردن
نشانه
نشانه
اشتراک
اشتراک