طغرل کافر نعمت

لغت نامه دهخدا

طغرل کافرنعمت. [ طُ رِ / رُ ل ِ ف ِ ن ِ م َ ] ( اِخ ) رجوع به طغرل برار و طغرل غاصب و طغرل غلام و تاریخ بیهقی چ فیاض و تاریخ سیستان ص 246، 268، 271، 272 شود.

دانشنامه آزاد فارسی

طُغْرُلِ کافِر نِعْمَت ( ـ۴۴۴ق)
از حاجبان دربار غزنویان. گویا نام اصلی او بزان یا بوزان و از غلامان مسعود اول غزنوی بود. در پادشاهی مودود غزنوی شهرت و اعتبار یافت. مودود وی را بر دیگران مقدم می داشت و خواهر او را به عقد خود درآورد. هنگامی که عبدالرشید غزنوی به تخت شاهی برآمد وی را به مقام حاجب الحجاب برگزید. در ۴۴۳ ق طغرل نیروهای سلجوقی را در سیستان شکست داد و در همان سال از پیشروی سلجوقیان در آن جا جلوگیری کرد. وی که از این پیروزی ها مغرور شده بود، در بازگشت به غزنه عبدالرشید را، که از بیم او در کهندز غزنه پناه جسته بود، کشت و خود بر جای او به پادشاهی نشست. طغرل یازده تن از پسران مسعود اول را کشت و یکی از دختران او را به زنی گرفت و کوشید تا از راه ازدواج با اعضای دودمان شاهی به قدرت خود شکل قانونی دهد. اما بزرگان دولت غزنوی بر او شوریدند و به یاری نوشتگین سلاح دار، از غلامان پیشین محمود غزنوی، او را در قصر سلطنت کشتند و سرش را بر چوبی کردند و گرد شهر گردانیدند. منابع تاریخی از طغرل با صفت های ملعون، نامبارک، مغرور، مخذول نیز یاد کرده اند.

جمله سازی با طغرل کافر نعمت

بود پیوسته طغرل عندلیب گلشن کویش به یاد خنده لعلش چو نی عمری به فریادم
نیست طغرل در ره مقصد دلیل دیگری عشق ما را عاقبت در کوی جانان رهبر است!
فرهنگ سخن‌های دقیق من طغرل نه طور «صراح» است نه گفتار «همیز» است
طغرل از رمز لبت یک نکته افشا می‌کنم شورشی در عرصه تحقیق برپا می‌کنم
گرچه در ملک سخن من طغرل احراری‌ام لیک جام قسمتم از خاک توران ریختند
معانی صید شد طغرل ز شاهین که صید چنگلش عنقا نه باز است!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متمایز
متمایز
اگزجره
اگزجره
مجال
مجال
فاک
فاک