شاه سلطنه

لغت نامه دهخدا

شاه سلطنه. [ س َ طَ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون. دارای 113 تن سکنه. آب آن از رودخانه شاپور. محصول آن غلات و صیفی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

جمله سازی با شاه سلطنه

فرخ نظام سلطنه کز دانش نگشوده نامه خواند مضمون را
بصحفه یارد کلک دبیر سلطنه کرد هنر که تیغ نیارد بصفحه میدان
تنها «نظام سلطنه » را این اجازتست با چند تن ز هیئت ملی و کشوری
مدح «نظام سلطنه » فرمانده قوا البته بهتر است ز افسرده خاطری
ای خواجه عون سلطنه ای داوری که نیست یک تن همال و شبه تو در صفحه زمی
در فراقش نظام سلطنه گشت جفت انده اسیر بیت حزن