لغت نامه دهخدا سینه برطاق شدن. [ن َ / ن ِ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شیفته و عاشق شدن. ( از ناظم الاطباء ). بی تاب شدن. بی قرار شدن: دل مسکین حاجتمند مشتاق بعشق ابرویت شد سینه بر طاق.سیمی نیشابوری.
جمله سازی با سینه برطاق شدن ای نهاده حسن را برطاق از ابروی بلند بسته دست عالمی را با دو گیسوی بلند طاعت صدساله را برطاق نسیان نه، که نیست پیش رحمت ازتهیدستی متاعی باب تر چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون