دیگرگون نمودن

لغت نامه دهخدا

دیگرگون نمودن. [ گ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) دگرگون نشان دادن. متغیر ساختن: چهره ها را چون صفحه کتاب دیگرگون نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فرهنگ فارسی

دگرگون نشان دادن.

جمله سازی با دیگرگون نمودن

مرا در گوش جانان از زبان خود سخن باید چو راز از دل دگرگون گوش و دیگرگون دهن باید
مرا روز ازل کاری به جز شوقش نفرمودند هر آن قسمت که آن‏جا رفت دیگرگون نخواهد شد
زبان پشتو در اصل جزیی از زبان‌های ایرانی است. قواعد آواشناسی نشان می‌دهد که واژهٔ پشتو شکل دیگرگون‌شده‌ای از همان واژهٔ پَرْسَوا (به معنی پارسی) است.
گردون اگر بر هم خورد خورشید دیگرگون شود مگذار تا پیچد به هم آن زلف پرانگیز را
شاه عباس به سر آنتونیو می‌گوید به جنگ با پرتقال گرایش بیشتری دارم تا عثمانی و پافشاری آنتونیو هم برای اینکه شاه دیدگاهش را دیگرگون کند کارگر نمی‌افتد.
درون ستونچه‌های لاروهای دهان‌گردماهی‌ها در زمان بلوغ دیگرگون شده و تبدیل به غده تیروئید می‌شوند به همین خاطر درون‌ستونچه را عضو هم‌ساخت با غده تیروئید در مهره‌داران دانسته‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال اوراکل فال اوراکل فال لنورماند فال لنورماند فال مارگاریتا فال مارگاریتا