درو ـ ردیف کن

فرهنگستان زبان و ادب

{swather} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ماشینی که محصول را درو می کند و آن را به شکل نوارها یا ردیف های باریکی بر روی زمین باقی می گذارد

جمله سازی با درو ـ ردیف کن

بخواند ابن یمین را و گفت ساخته اند ردیف شعر ازین پیش شاعران گوهر
ردیف جلو چپ به راست: Oswald, Jernigan, Gregory; ردیف عقب: Parise, Lawrence, Grunsfeld, Durrance
به شعر لفظ مکرر نگرددم لیکن ردیف بود و از آن شد مکرر آتش و آب
قطعه ئی چون آب و دروی پیرهن کرده ردیف می نترسیدی که گردد ناگهان تر پیرهن
رادیو شهری بروجرد نیز بر روی ردیف ۸۹٫۶ در حال پخش می‌باشد. رادیو در مرکز لرستان کاملاً دیجیتال در می‌باشد.
گفت: این قصیده گفت کمال و ز طبع شوخ کردش ردیف سر بسر آن نامدار اسب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال امروز فال امروز فال مکعب فال مکعب فال انگلیسی فال انگلیسی