خوش ارزوئی

لغت نامه دهخدا

( خوش آرزوئی ) خوش آرزوئی. [ خوَش ْ / خُش ْ رِ ] ( حامص مرکب ) خوش سلیقگی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( خوش آرزوئی ) خوش سلیقگی

جمله سازی با خوش ارزوئی

خیال نقش روی او و نور دیدهٔ ما بین که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم
وی کارگردان فیلم‌هایی همچون خوش شانس، بدون رزرو و درخشش بوده است
مردم ایل بسیار خوش‌خوراک بوده و ب غذا و نحوه پخت صحیح بسیار اهمیت داده‌است.
آشنایی ز جفاهای تو محرومم ساخت ای خوش آن روز که بودیم ز هم بیگانه!
نظر ز غیر فروبند و چشم دل بگشا به مردمی نظری کن خوشی بیا بنگر
و هم شخصيّت هاى خوش نام و معروف را به سوى آنان اعزام مى كرد،
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محسن لرستانی
محسن لرستانی
مبدأ
مبدأ
بی‌پروا
بی‌پروا
حریص
حریص