خلیطه ٔ طوفان

لغت نامه دهخدا

خلیطه طوفان. [ خ َ طَ / طِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اغتشاش کننده. مهیج اغتشاش. شرور. || کسی که تهمت میزند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

اغتشاش کننده یا کس که تهمت میزند

جمله سازی با خلیطه ٔ طوفان

رزمگه باشد ز تاب حمله و طوفان خون قلزم دوزخ بخار و دوزخ گردون دخان
طوفان ریزگردها بیش از ۵۰۰ نفر دیگر را در سیستان و بلوچستان راهی بیمارستان نمود.
شکوه‌ای نیست ز طوفان حوادث ما را دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند
و هر گاه زندگى در اين دنيا نيز شكل توحيدى و رستاخيزى به خود گيرد آن همتبديل به دارالسلام مى شود، و از صورت آن مزرعه بلا ديده طوفان زده در مى آيد.
چشم خونریزت چه ترساند مرا از سیل اشک من که از طوفان ندارم باک از جیحون چه باک
از ماجراى طوفان نوح قرنها گذشته بود و بمرور زمان آئين نوح فراموش ‍ شده وبتكده ها رونق بسيار يافته بودند.
بادی که به قهر تو وزد‌، طوفان است طوفان که عنایت تو باشد، باد است
یار محمل راند، در ویرانه هجران بمیر نوح کشتی برد، ما را غوطه در طوفان مخواه