جمله سازی با خاکه مومیائی
نه از سنگ بشکست دست وصالت که دارو شود ای صنم مومیائی
خم زلف یار دارد سبق قناعت ما که شکست تا که باشد نخوریم مومیائی
بر خاطر شکسته بارست مومیائی آسود از کشاکش دردیکه بیدوا شد
نمودار گیتی گشائی تراست خلل خصم را مومیائی تراست
بیا ساقی آن مومیائی می که جوید شکسته درستی ز وی