جزع بنی کوز

لغت نامه دهخدا

جزع بنی کوز. [ ج َ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) از دیار بنی ضباب است به نجد و تا آنجا دو روز راه است به یک طریق. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

از دیار بنی ضباب است بنجد و تا آنجا دو روز راه است بیک طریق

جمله سازی با جزع بنی کوز

ای تن جزع مکن که مجازیست این جهان وی دل غمین مشو که سپنجیست این سرای
از جزع عقل عقلی و ز لعل شمع شمعی از خنده جان جانی وز غمزه جاه جاهی
مکن از گریه مرا منع که دلسوخته را هیچ کس از جزع و گریه ملامت نکند
فرمود: مصيبتى كه بر كسى وارد شود و صبر وتحمّل نمايد، تنها يك ناراحتى است؛ ولى چنانچه فرياد بزند و جزع كند دو ناراحتىخواهد داشت.
استدعا دارد در خصوص مشخصه هاى افرادى كهاهل جزع و فزع اند مطالبى را بفرمائيد آنگاه در خصوص مفهوم راضى بودن به قضاىالهى راهنمائيمان فرمائيد؟
شد ناگهان ز عزم من آگاه وز جزع خوناب شد دو گوهر تابانش ناگهان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لطیف
لطیف
چهارپایان
چهارپایان
هیز
هیز
فال امروز
فال امروز