جان درمیان

لغت نامه دهخدا

جان درمیان. [ دَ ] ( ص مرکب )مستعد بفداکاری جان خود برای دیگری. ( ناظم الاطباء ).آنکه با تو از جان خویش نیز دریغ نکند:
ای قلمت با دوات طوطی هندوستان
پیش زبان تو تیغ هندوی جان درمیان.کمال اسماعیل.کنایه از آن است که مرا با تو بجان مضایقه نیست. ( برهان ). کنایه ازنهایت مهربانی و دوستداری که تا جان مضایقه ندارد. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). و با لفظ داشتن و نهادن نیز مستعمل است. ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

کمایه از نهایت مهربانی و دوستداری که تا جان مضایقه ندارد

جمله سازی با جان درمیان

این شهر در استان خراسان جنوبی شهرستان درمیان قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۲۰۰ نفر (۶۵۰خانوار) بوده‌است.
خیرآباد روستایی در دهستان گزیک بخش گزیک شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۷۰۶ نفر (در ۱۶۵ خانوار) بوده است.
بدینسان علاقبندی جایگاه ویژه‌ای درمیان صنایع مستظرفه بخود اختصاص می‌دهد:
درمیان لب لعل و سخنت حیرانم که ازین هردو کدام است زهم رنگین تر
نخل بارآور خطر دارد ز سنگ کودکان درمیان عاقلان دیوانه لرزد بیشتر
او نصیحت نبرید اما بد گوی لعین درمیان شور همیکرد سبب جستن شر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس شعر
کس شعر
اسکل
اسکل
موعد
موعد
خویش
خویش