گو به عارف تعزیت باد بهر ایران خوش به لحن حجاز و عراقی
نقل است که عبدالله را وقتی مصیبتی رسید خلقی به تعزیت او رفتند.
نه زند سادهپرشم نه مست باده بهدس نه شیخ عامفریبم نه تعزیت خوانم
همه تازی نژادان تعزیت کیش پریشان کرده بر سر کاکل خویش
کشید کار در آخر به تعزیت خوانی که باده نوشان سرمست و باده نوشین بود
اگر نه سنبل ازین تعزیت سیه پوشد چو روزگار من آشفته و پریشان باد
چرخ گردید و ندید او گرد جان تعزیتجامه بپوشید آسمان
صبر، دستار رها کرد و سر خویش گرفت شاه، در تعزیت میر چو بنهاد کلاه