بیخ اور شدن

لغت نامه دهخدا

( بیخ آور شدن ) بیخ آور شدن. [ وَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ریشه به انبوه کردن. با ریشه بسیار شدن. رسوخ. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). اعراق. ( زوزنی ) الاستیراض؛ بیخ آور شدن تنه خرما. ( مجمل اللغة ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( بیخ آور شدن ) ریشه به انبوه کردن ٠ با ریش. بسیار شدن ٠ رسوخ ٠

جمله سازی با بیخ اور شدن

خواجه تا شب بر دکانی چار میخ زانک سروی در دلش کرده‌ست بیخ
پیش ازان که‌ت بشود شخص پراگنده تخم و بیخ بد و به برکن و بپراگن
سَبَطْ: هر درخت که بر یک اصل و بیخ شاخه‌های بسیار داشته باشد.
چو شاخِ مهرِ تو در بستانِ جان بگرفت درختِ طاقت ما را ز بیخ برکندی
سَبَطْ: هر درخت که بر یک اصل و بیخ شاخه‌های بسیار داشته باشد.
بیخ (بندرعباس)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است.