بحضرت پیوستن

لغت نامه دهخدا

بحضرت پیوستن. [ ب ِ ح َ رَ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] ( مص مرکب ) به درگاه آمدن. بحضور درآمدن. به دربار رفتن. به پیشگاه آمدن. به پایتخت رسیدن: چون بحضرت پیوست کسری را خبر کردند. ( کلیله و دمنه ). و فرمود هرچه زودتر بحضرت رسید. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

به درگاه آمدن بحضور در آمدن.

جمله سازی با بحضرت پیوستن

💡 سبحهٔ من ناله را با عقد دل پیوستن است همجو مژگان ‌سجده‌ام چشم‌‌ از دو عالم‌ بستن است

💡 ناتو در بیانیه‌ای که در شهر بروکسل، ستاد آن منتشر شد گفت مقدونیه شمالی با تسلیم مجوز پیوستن خود به این پیمان به وزارت خارجه آمریکا رسماً به عضویت ناتو درآمده است.

💡 دل اندر بند جان نتوان به وصل دوست پیوستن بت اندر آستین نتوان به درگاه خدا رفتن

💡 ۹ ژانویه ۱۸۶۱ : اعلام جدایی ایالت می‌سی‌سی‌پی از ایالات متحده و پیوستن به ایالات مؤتلفه آمریکا

💡 شیخ الاسلام گفت: که عتبه غسال گفت: بدبختی بدوست نرسیدن بشناخت، نه بدوزخ بختی بدوست پیوستن نه ببهشت رسیدن.

💡 خوش زمزمه ای بود که می خواند «وفایی» بر کندن و پیوستن و دیدن مزه دارد