باد کندن

لغت نامه دهخدا

باد کندن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تیز دادن، اعم از باآواز و بی آواز. اخراج ریح. بیرون کردن باد از زیر. رجوع به شعوری ج 1 ورق 156 شود.

جمله سازی با باد کندن

بی‌تو بستان و شبستان و دبستان بکنم اول از کندن بنیاد هنر درگیرم
۱. بیل ابزاریست با دسته‌ای بلند که برای کندن زمین به کار می‌رود.
بردیم بسی رنج و نشد حاصل از اینکار جز خوردن خونی و بجز کندن جانی
عاشقانرا شرط باشد بیخ خود کندن نخست گر بنای عشق بر ناموس و ننگی می نهند
تریکوتیلومانیا به عنوان رفتاری جبری که در آن فرد گرایش شدیدی به کندن موهای بدنش دارد طبقه‌بندی می‌شود.
آهن سرداست کینت نیست جان کندن دریغ زانکه بتک بیهده بر روی سندان می‌زند