لغت نامه دهخدا
اخول خول. [ اِ ] ( اِخ ) معبدی ببابل در زمان نبونید پادشاه بابل. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 203 شود.
اخول خول. [ اِ ] ( اِخ ) معبدی ببابل در زمان نبونید پادشاه بابل. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 203 شود.
معبدی ببابل در زمان نبونید پادشاه بابل
💡 سنان ضربتی دیگر به حسین زد و سر او را جدا کرد و آن را به خولی داده تا سر را نزد ابن زیاد برد..
💡 گرفته وعده مهمانی از تو خولی و ترسم ز کنج مطبخ آن میزان خانه خرابت
💡 اکنون به جانب شام از کربلا روانم شمر و سنان و خولی هستند همرهانم
💡 ناگزیرست که با خولی تو سازد دل که ندارد نظر از دیدن روی تو گزیر
💡 آسمانعمریست در ایجاد دل خول میخورد تاکجا بحر ازگهر خواهد تسلیکرد سر