ابو مراره

لغت نامه دهخدا

( ابومرارة ) ابومرارة. [ اَ ؟ ] ( اِخ ) بحربن عبداﷲ. محدث است و از او معلی بن اسد روایت کند.
ابومرارة. [ اَ ؟ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن ابی سفیان برادر حنظلةبن ابی سفیان. تابعی است.

فرهنگ فارسی

برادر حنظله ابن ابی سفیان

جمله سازی با ابو مراره

حديث: 2 و بهذاالاسناد عن جعفر عن ابيه عليهماالسلام ان اللهعزوجل انزل كتابا من كتبه على نبى من الانبياء و فيه ان يكون خلق من خلقى يختتلون الدنيابالدين يلبسون مسوك الضان على قلوب كقلوب الذئاب اشد مراره من الصبر و السنتهماحلى من العسل و اعمالهم الباطنه انتن من الجيف فبى يغترون ام آياى يخادعون ام علىيجترئون فبعزتى حلفت لا بعثن عليهم
تا آنكه آن شخص برگشت و آن جامه و دراهم را به شطيطه داد. مراره آن زن از خرّمىنزديك شد كه بكشافد و شيعيان از منزلت او، بعضى حسد بردند و بعضى حسرت مىخوردند و او در روز نوزدهم فوت شد. پس شيعه ازدحام كردند بر نماز بر او.
روزى كعب به دوستانش گفت: حالا كه احدى با ما سخن نمى گويد و همه بر ما غضبناكهستند، پس چرا خودمان بر يكديگر غضب نكنيم. پيشنهاد داد از تاريكى شب استفاده كنند وهر يك به نقطه اى بروند كه يكديگر را نبينند و با هم سخن نگويند.هلال و مراره پذيرفتند و چنين كردند.
وقتى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله با ارتش منظم اسلامى از مدينه به قصد تبوكبه افتادند سه نفر به نامهاى: (هلال، كعب و مراره ) با اينكه از مسلمانان واقعىبودند، با در نظر گرفتن فصل جمع آورىمحصول و گرمى هوا و... امروز و فردا كردند، ناگهان دريافتند كه ديگر به سپاهاسلام نمى رسند.
همچنين مردى ناخن پايش افتاده و به عنوان معالجه مراره اى بر روى آن گذاشتهبود، از امام صادق عليه السلام حكم آن را از نظر مسح سؤال نمود. امام در جواب وى فرمود: حكم اين مساءله وامثال آن در قرآن وجود دارد، زيرا خداوند مى فرمايد: