ابن عبدالسلام در دورهای پرآشوب و نابسامان میزیست که سرزمینهای شام و مصر، همزمان با تهدید سپاهیان صلیبی و درگیریهای داخلی خاندان ایوبی بر سر حکمرانی، دستخوش پریشانی بود. در چنین شرایطی، موضعگیریهای قاطع او در عرصه سیاسی، برخورد بیپروایش با حاکمان، مقاومت در برابر لشکر روم و پایمردی در دفاع از آرای فقهی، چهرهای شاخص و اثرگذار از او به نمایش گذاشت. بهگونهای که در فاصله میان دوران پربار علمی تا پایان عمرش، کمتر رویداد مهمی رخ داد که او در شکلگیری یا واکنش به آن نقشی نداشته باشد.
در دوران فرمانروایی ملک اشرف موسی بر شام، گروهی از حنبلیان که در دربار نفوذ داشتند و با وی ستیز میکردند، هنگامی که دریافتند سلطان به وی تمایل یافته، نزد وی سعایت کردند که وی باورهای آنان دربارهٔ کلام الهی را به چالش کشیده و آنان را بدعتگذار خوانده است. آنان همچنین مطالبی در این زمینه نوشته و نزد وی فرستادند و نظرخواهی کردند تا او را در دام بیندازند. او با آگاهی از نیت آنان، صریحاً آنچه را حق میدانست نوشت. اگرچه این پاسخ در آغاز، نظر ملک اشرف را نسبت به او دگرگون کرد، با وساطت فقیهانی چون جمالالدین ابنحاجب مالکی و جمالالدین خضیری حنفی، سلطان از ابن عبدالسلام دلجویی کرد، اما فرمان داد تا هیچکس در آن سرزمین دربارهٔ مسائل کلامی سخن نگوید. پس از آن، وقتی ملک کامل، حاکم مصر، به دمشق آمد و ملک اشرف را به دلیل برخورد با ابن عبدالسلام توبیخ کرد، اشرف کوشید نظر او را جلب نماید و حتی به فتاوی او عمل کند. هنگامی که ملک اشرف بیمار شد، ابن عبدالسلام از برادرش ملک کامل خواست نیروهایی را که برای مقابله با اشرف آماده کرده بود، به سوی مغولان پیشرونده بگرداند و نیز برای جلوگیری از منکرات رایج اقدام نماید.