ندخ

لغت نامه دهخدا

ندخ. [ ن َ ] ( ع مص ) کوفتن و رسیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ندخنا المرکب ساحل کذا؛ صدمناه به. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کوفتن و رسیدن

جمله سازی با ندخ

بباغ عیش تو سر سبز باش تا که ز مرگ چو دشمنان شده گیر ندخان و مان انگور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارق ملی
ارق ملی
دیوث
دیوث
ملکا
ملکا
فوت جاب
فوت جاب