مقور

لغت نامه دهخدا

مقور. [ م ُ ق َوْ وَ ] ( ع ص ) قطران مالیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به قطران اندوده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || قواره دار کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). هر چیز گردبریده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). هرچه از وسط آن سوراخ گردی بریده باشند. ( از اقرب الموارد ):
چرخ جادوپیشه چون زرین قواره کرد کم
دامن کحلیش را چینی مقور ساختند.خاقانی.- غیرمقور؛ بی گریبان: فبعث الیه بقمیص غیرمقور. ( تاریخ ابن خلکان چ تهران ج 1 ص 256، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقور. [ م ُ وَرر ] ( ع ص ) اسب باریک میان. ( مهذب الاسماء ).اسب باریک پهلو. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. قیر اندود شده.
۲. گرد بریده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - هر چیز گرد بریده قوار ساخته. ۲ - قطران مالیده. ۳ - یکی از اشکال خط عربی ( پیدایش خط و خطاطان ۸۸ ).
اسب باریک میان. اسب باریک پهلو

جمله سازی با مقور

💡 مقور بندگان جسور از چه ره شدی خود گر نخواستی دل سلطان کربلا

💡 در دوره حیات محمد، دو خط یابس (یا مبسوط) و مقور (یا لین) مرسوم بود.

💡 در نسخه‌های قدیمی از نوعی خط کوفی ملایم همراه با انحنا و دایره‌وار به عنوان مقور نام برده شده که بعضی به آن مستدیر نیز گفته‌اند.

مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
ورژن یعنی چه؟
ورژن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز