بلبلی گوش

لغت نامه دهخدا

بلبلی گوش. [ ب َ ب َ ] ( ص مرکب ) دارای گوش پهن و بزرگ. ( از فرهنگ فارسی معین ). بلبله گوش. بله گوش ( درتداول مردم قزوین ). و رجوع به بلبله گوش و بلبلی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) گوش پهن و بزرگ.

جمله سازی با بلبلی گوش

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
چو شاخ گل همه مرغان سزد که گوش شوند که بلبلی چو «نظیری » درین چمن باشد
پرده گوش ترا کرده است غفلت آهنین ورنه هر خاری درین گلشن، زبان بلبلی است
فریاد بلبلی که شود گرم ازو گلی در گوش اهل درد ز وعظ فسرده به
در صحبت اهل سخن چون گل تمامی گوش شو گر بلبلی در این چمن سوسن زبانی بهتر است
درین گلشن چو شاخ گل، سرا پا گوش بنشینم فغان بلبلی تا نشنوم، خاموش بنشینم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آب و آتش
آب و آتش
توحید گوی
توحید گوی
جنده
جنده
استیصال
استیصال