جلال الدین

جلال الدین به معنای شکوه و عظمت دین است و اشاره به یکی از بزرگ‌ترین شاعران و عرفای قرن هفتم هجری دارد، یعنی مولانا جلال الدین بلخی. او با آثارش، به ویژه مثنوی معنوی، تأثیر عمیقی بر ادبیات فارسی و عرفان اسلامی گذاشته است. نام او به نوعی نمایانگر تعهد به دین و جستجوی حقیقت در زندگی می‌باشد. مولانا با اشعارش، احساسات عمیق انسانی را به تصویر کشیده و به ما می‌آموزد که چگونه می‌توان به عمق وجود خویش دست یافت و در جستجوی معنای زندگی برآمد. او نماد عشق و عرفان است و یادآور این حقیقت است که دین و عشق در هم تنیده‌اند و می‌توانند راهی برای رسیدن به کمال انسانی فراهم کنند.

لغت نامه دهخدا

جلال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی جنوب ده کهنه. ( فارسنامه ).
جلال الدین. [ ج َ لُدْدی ] ( اِخ ) ابوالحسن از دانشمندان است. او راست: حل مالاینحل در مسائل مشکله ریاضی. ( یادداشت مؤلف ).
جلال الدین. [ ج َلُدْ دی ] ( اِخ ) یکی از حاکمان دیار بکر است که پس از معزول شدن ملک رضی الدین باین منصب رسید. ( از رجال حبیب السیر ص 17 ) ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 117 ).
جلال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابن احمد رومی فقیه حنفی قاهری معروف به قیانی و ملقب به فاضل از دانشمندان و مؤلفان است. او راست شرح بر منار الانوار نسفی. ( کشف الظنون ).
جلال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ( ملک... ) ابن بهاءالدین سام مکنی به ابوعلی. رجوع به جلال الدین علی بن بهاءالدین و ابوعلی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین. [ ج َ لُدْدی ] ( اِخ ) ابن توقتمش خان از نواده جوجی خان و از حکام دشت قبچاق است. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 75 ).
جلال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابن خواجه رشیدالدین وزیر تیمورتاش در ولایت روم. در زمان سلطنت ابوسعید بهادرخان ( 716 - 736 ) بود. تاریخ مغول آرد: ابوسعید منصب امیرالامرائی را درعهده امیرچوپان باقی گذاشت و پسر امیر چوپان یعنی تیمورتاش را هم بحکومت ولایت روم فرستاد و او خواجه جلال الدین پسر ارشد خواجه رشیدالدین فضل اﷲ را بسمت وزارت و استیفای بلاد روم برگزید. ( تاریخ مغول ص 326 ).
جلال الدین. [ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) ابوالمظفر یکی از وزیران الناصر لدین اﷲ بود. رجوع به دستور الوزراء ص 95 شود.
جلال الدین. [ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) ابوسعید. رجوع به ابوسعید بویرانی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین. [ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) ابویزید. رجوع به ابویزید جلال الدین در همین لغت نامه شود.
جلال الدین. [ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) احمدبن عبدالرحمان بلقینی. رجوع به احمدبن عبدالرحمان در همین لغت نامه شود.
جلال الدین.[ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) احمدبن عبدالرحمان کندی دشناوی. رجوع به احمدبن عبدالرحمان در همین لغت نامه شود.
جلال الدین. [ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) اسحاق. رجوع به اسحاق سمرقندی شود.
جلال الدین. [ ج َ لُدْ د ] ( اِخ ) اسکندربن جلال الدوله کیومرث از حکام بنی اسکندر است که در قرن نهم هجری بر بخشی از مازندران حکومت داشتند. رجوع به ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 193 شود.

فرهنگ فارسی

حسن مشهور به نو مسلمانان از خاندان حسن صباح و از امرای الموت ( جل. ۶٠۷ - ف. ۶۲۸ ه. ق. ) وی قریب ۱٠ سال در مقابل مغول و دشمنانه دیگر دلیرانه مقاومت کرد ولی نتوانست کاری از پیش برد.
میر میران از والیان اصفهان است

فرهنگ اسم ها

اسم: جلال الدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jalāloddin) (فارسی: جلال‌الدين) (انگلیسی: jalaloddin)
معنی: شکوه و عظمت دین، نام شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم، مولانا جلال الدین بلخی، ( اَعلام ) ) مولانا جلال الدین محمّد بلخی ( = مولوی ) از عارفان و شاعران بنام ایرانیِ قرن هجری، مؤلف منظومه ی عرفانی معروف به مثنوی معنوی، مجموعه غزلهای موسوم به دیوان شمس، دو کتاب به نامهای فیه مافیه و مجالس سبعه، ) جلال الدین خوارزمشاه فرزند سلطان محمّد خوارزمشاه از سلاطین سلسله ی خوارزمشاهی در قرن هجری، شکوه و جلال دین

جملاتی از کلمه جلال الدین

آنچه می بینم از جلال الدین کس ندید از زمانه غدار
رایت و چتر جلال الدین سزد صبح و شام آسمان در شرق و غرب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم