واژهٔ بهرهمند از ترکیب دو جزء بهره و پسوند دارندگی مند تشکیل شده است. در زبان فارسی، این واژه بهصورت صفت یا اسم بهکار میرود و به معنی کسی یا چیزی است که از چیزی سود میبرد، بهره میگیرد یا از آن برخوردار است. برابرهای معنایی این واژه در فارسی، عبارتاند از: برخوردار، کامیاب، دارای بهره و دارای سهم. ریشهٔ این واژه به زبان پهلوی بازمیگردد که نشاندهندهٔ پیشینهٔ کهن و اصالت آن در زبان فارسی است. افزون بر معنای اصلی، این واژه در برخی متون و زمینههای تخصصی، بهویژه در ریاضیات یا حقوق، به معنای قابل تقسیم یا قابل قسمت نیز بهکار رفته است که نشان از گستردگی و انعطاف کاربردی آن دارد. در مجموع، بهرهمند واژهای است پرمعنا و پرکاربرد که هم در متون ادبی و هم در نوشتار رسمی و علمی، جایگاه خود را حفظ کرده است.
بهره مند
لغت نامه دهخدا
نکردی کسی را چومن بهره مند
ز گنج و ز تخت و ز نام بلند.فردوسی.به بهرام گفتند کای بهره مند
بشاهی تویی جان ما را پسند.فردوسی.زمین آمد از اختران بهره مند
هم از هر سه ارکان ز چرخ بلند.اسدی.گشادن بند هر شغلی توانی
که از انواع دانش بهره مندی.سوزنی.مبادا بهره مند از وی خسیسی
بجز خوشخوانی و زیبانویسی.نظامی.تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمند
کنار خانه زین بهره مندو من مهجور.سعدی.من از این طالع شوریده برنجم ورنی
بهره مند ازسر کویت دگری نیست که نیست.حافظ.پس آن قوم که برایشان مال سال گذشته مانده بود بدان بهره مند شد و دیگران محروم شدند. ( تاریخ قم ص 190 ).
چو عصا هرکس که باشد بهره مند از راستی
زیر دست خلق شد محکوم نابینا فتاد.کلیم.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
دارای بهره ونصیب، سود، وبهره برده باشد، دارای بهره ونصیب، سود، وبهره برده باشد
فرهنگ اسم ها
معنی: آن که یا آنچه بهره می برد، برخوردار، کامیاب، ( بهره، مند ( پسوند دارندگی ) )، ( در پهلوی، bahrmand ) قابل تقسیم، قابل قسمت
جمله سازی با بهره مند
ماه اگر گشتی ز ماه رایت او بهره مند مهر اگر گشتی ز مهر طلعت او مایه دار
از لب تو تشنگان محروم و ساغر بهره مند مرهمی باید هم آخر دلفگاران ترا
از خط آن سکه نشد بهره مند جز دل بی نقش شه نقشبند