کلمهی «فرود آمدن» در زبان فارسی به معنای پایین آمدن یا قرار گرفتن چیزی از جایگاه بالاتر به سطح پایینتر است و معمولاً برای اشیاء، افراد یا موجوداتی بهکار میرود که حرکت نزولی دارند یا از ارتفاعی به سطح زمین یا مکانی پایینتر منتقل میشوند. این واژه در کاربردهای ادبی و روزمره بار معنایی تصویری و ملموس دارد و میتواند برای توصیف حرکات آرام، کنترلشده یا گاه ناگهانی بهکار رود، بهطوریکه حس تغییر موقعیت و انتقال از بالا به پایین را منتقل میکند. فرود آمدن تنها به بعد فیزیکی محدود نمیشود، بلکه در معناهای استعاری نیز دیده میشود و میتواند بیانگر ورود آرام به مرحلهای جدید، آغاز دورهای تازه یا رسیدن به جایگاه مشخص باشد. در متون ادبی و داستانی، نویسندگان از این واژه برای تصویرسازی دقیق صحنهها و انتقال حس حرکت و تغییر موقعیت استفاده میکنند. «فرود آمدن» با مفاهیمی مانند پایین آمدن، نشست کردن و نزول نزدیکی معنایی دارد، هرچند هرکدام زمینه خاص خود را دارند و بار معنایی متفاوتی میتوانند داشته باشند. این واژه هم در مکالمات روزمره و هم در متون رسمی و ادبی کاربرد دارد و به خوبی حس حرکت به سمت پایین یا انتقال از بالا به پایین را منتقل میکند.
فرود امدن
لغت نامه دهخدا
چو گشتاسپ را داد لهراسب تخت
فرودآمد از تخت و بربست رخت.دقیقی.همی برشد ابر و فرودآمد آب
همی گشت گرد سپهر آفتاب.فردوسی.فرودآمد از تخت و شد پیش اوی
به گوهر بیاراسته روی و موی.فردوسی.چو سالار از اینگونه نامه بخواند
فرودآمد از تخت و خیره بماند.فردوسی.وآن قطره باران که فرودآید ازشاخ
بر تازه بنفشه، نه به تعجیل، به ادرار.منوچهری.پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرودآید چون مشک مقطر.ناصرخسرو.هدهد فرودآمد و آن نامه بر سینه وی بنهاد. ( قصص الانبیاء ).
عیسی از چرخ فرودآید و ادریس ز خلد
کاین دو را زله ز خوان پایه طه بینند.خاقانی.فرودآمد ز تخت خویش غمناک
به سر بر خاک و سر هم بر سر خاک.نظامی.ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر
راست چون عارض گلگون عرق کرده یار.سعدی. || خراب شدن. بزیر آمدن. از هم ریختن و ویران شدن. ( یادداشت بخطمؤلف ):
دیوار و دریواس فروگشته تر آمد
بیم است که یکباره فرودآید دیوار.رودکی.گفتند: خاتون به خانه فرودآمد. گفت: کاش خانه بر خاتون فرودآمدی. ( عبید زاکانی ).
|| پیاده شدن. ( یادداشت به خط مؤلف ). مقابل برنشستن: گفت اگر فرودنمی آیی سر فرودآر تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم و بشویم. ( ترجمه تفسیر طبری ).
همی گوش من بشنود بانگ دور
فرودآی و بنگر تو بازوی زور.فردوسی.به نخچیر کردن فرودآمدند
از آن تشنگی سوی رود آمدند.فردوسی.فرودآمد از باره آن نامدار
بسی آفرین خواند بر شهریار.فردوسی.ز بعد آنکه سفر کرد چون فرودآید
به لطف روح فزاید ز طعم همچو شکر.عنصری.رسول آواز داد که منادی کنند تا قوم فرودآیند. ( قصص الانبیاء ). چون سلطان فرودآمد آن پسرک را پیش خواند. ( نوروزنامه ). سوار را نشان داد که چه وقت فرودآمد و برنشست. ( مجمل التواریخ و القصص ). فرودآمد و پیش سلطان شد. ( چهارمقاله ).
بر این ابلق که آمد شد گزیند
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
جمله سازی با فرود امدن
محتشم بهر فرود آمدن آن شه حسن ساز از دیده وثاقی و ز دل بارگهی
هنوز نرسیده بار برستیم. راستش بین فرود آمدن و براه آمدنمان تفاوتی نیافتیم.