انزار

لغت نامه دهخدا

انزار. [ اِ ] ( ع مص ) کم گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
انزار. [ ] ( اِخ ) نام جایی است در ترکستان در نزدیکی رود سیحون. ( از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 10 و 141 ).

فرهنگ فارسی

نام جایی است در ترکستان در نزدیکی رود سیحون.

جمله سازی با انزار

چنگیزخان نمایندگان سلطان را به احترام پذیرفت و به آنان گفت: «به سلطان محمد بگویید که من پادشاه آفتاب برآمدن و تو پادشاه آفتاب فرو شدن، میان ما عهد مودت و محبت و صلح مستحکم شد و از طرفین تجار و کاروان‌ها بیایند و بروند و ظرایف و بضاعت که در ولایت من باشد بر تو آرند، و آن بلاد تو همین حکم دارد.» چنگیز خان این هیئت را همراه هدایای بسیار نزد سلطان برگرداند. رشید الدین فضل‌الله و نسوی از آمدن گروهی از تجار به ریاست محمود خوارزمی، علی خواجه بخاری و یوسف انزاری از سوی خان مغول نزد سلطان محمد خبر می‌دهند. رشیدالدین پیغام خان مغول را این چنین نقل می‌کند:.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متمایز یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز