عنزه

لغت نامه دهخدا

( عنزة ) عنزة. [ ع َ زَ ] ( ع اِ ) به همان معنی عنز است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عنز شود.
عنزة. [ ع َ ن َ زَ ] ( ع اِ ) نوعی از نیزه چه است میان نیزه و عصا که در بن آهن دارد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شبیه است به عکازة، درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه و آهنی در انتهای آن باشد: جاء یتوکاء علی عنزة؛ یعنی آمد در حالی که بر عنزه ای تکیه می داد. ( ازاقرب الموارد ). || جانورکی که دبر شتر راگیرد، و یا جانوری است مانند راسو که در فرج ماده شتر خفته درآید و در آن پنهان گردد و ماده شتر در حال بمیرد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج، عَنَز، عَنَزات. ( اقرب الموارد ). || دَم تبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): عنزة الفاس؛ حد و تیزی تیشه. ( از اقرب الموارد ).
عنزة. [ ع َ ن َ زَ ] ( اِخ ) ابن اسدبن ربیعةبن نزار. از عدنان. جدی است جاهلی. و از جمله منازل فرزندان وی در عهد جاهلیت «جبال السراة» بود. و آنان صنمی به نام سعیر داشتند. بعد از اسلام در عین التمر از صحرای عراق فرودآمدند، سپس به نواحی خیبر کوچ کردند و اکنون عشایر بزرگی را در بادیه شام تشکیل میدهند. ( از الاعلام زرکلی از السبائک و اللباب و جمهرةالانساب ). رجوع به منتهی الارب شود.

فرهنگ عمید

۱. نیزۀ کوتاه.
۲. چوبی بلندتر از عصا که در سر آن آهن نوک تیز باشد و به زمین فرو برود.

فرهنگ فارسی

ابن اسد بن ربیعه بن نزار از عدنان جدی است جاهلی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَنَزه، چوبی عصاگونه با ته فلزی، کوتاه تر از نیزه و بلندتر از عصای معمولی است.
از آن به مناسبت در باب صلات سخن گفته اند.
← در صلات
۱. ↑ لسان العرب، واژه «عنز».۲. ↑ مجمع البحرین، واژه «عنز».۳. ↑ منتهی المطلب، ج۴، ص۳۳۱-۳۳۲.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۴۹۶، برگرفته از مقاله «عنزه».
...

جمله سازی با عنزه

عمروعاص چون از سخن او نتيجه نگرفت، مردى از بنى عنزه را طلب كرد.
در تاريخ بلعمى ضمن شرح آمدن مطرف به قم، به شيعه بودن مردم قم هنگام آمدنمطرف تصريح شده است؛ در حالى كه آمدن اشعرى ها به قم در حدود پانزدهسال بعد از واقعه مطرف مى باشد؛ البته عرب هاى غير اشعرى هم در قم بوده اند؛مانند: عده اى از بنى اسد، قومى از آل مذحج، قبيله قيس و نيز قبيله عنزه در روستاهاىچاپلق و برقه رود متوطن بودند. (41)
كسى كه اين تير را رها كرده بود مردى از طايفه عنزه بود آنگاه سوره جسد يحيى را درميان كشته شدگان شناخت و سر مقدس او را از بدن جدا ساخت و زره و اسلحه او را همان مردعنيزى گرفت، و سر را براى نصر بن يسار فرستاد و نصر آن را براى وليد بنيزيد خليفه اموى به شام فرستاد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هول یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز