برعمیا

لغت نامه دهخدا

برعمیا. [ب َ ع َم ْ ] ( ق مرکب ) کورانه. کورکورانه. علی العمیا: چه هرکه بر عمیا در راه مجهول رود... هرچه بیشتر رود بگمراهی نزدیکتر باشد. ( کلیله و دمنه ).

جمله سازی با برعمیا

💡 خضر بی‌رهبر اندران صحرا نتوانست رفت برعمیا