گیاه خورد
فرهنگ فارسی
جمله سازی با گیاه خورد
گل به روی کار ما گرد کسادی می خورد برزمین هرگز نمی ماند گیاه دیگران
نخست لفظش از اسماء دشمن تو یکیست دوم مصحف آن کو خورد به جای گیاه
بر خورش تنگی آنچنان زد راه کهآدمی چون ستور خورد گیاه
شب و روزم ایزد پرستیست راه نشست این که و خورد و پوشش گیاه
به شیر بیشه گردون دلیر حمله کند گر آهویی خورد از وادی تو آب و گیاه