کن مکن

لغت نامه دهخدا

کن مکن. [ ک ُ م َ ک ُ ] ( اِ مرکب ) ( مأخوذ از صیغه امر و نهی )امر و نهی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). امر ونهی که حکومت عبارت از آن است. ( غیاث ):
دین چو به دنیا نتوانی خرید
کن مکن دیو نباید شنید.نظامی.کش مکش جور در اعضا هنوز
کن مکن عدل نه پیدا هنوز.نظامی.و رجوع به لاتفعل در همین لغت نامه شود.
|| ( ص مرکب ) مردم مترددخاطر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی که در امور مردد باشد.( فرهنگ فارسی معین ). || پادشاه و صاحب حکم. ( برهان ). پادشاه و صاحب حکومت. ( آنندراج ). پادشاه دارای حکم. ( ناظم الاطباء ). صاحب حکم نافذ. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - انجام بده و انجام مده ( قیاس کنید افعل و لاتفعل ) ۲ - ( اسم ) امر و نهی. ۳ - کسی که در امور مردد باشد. ۴ - صاحب حکم نافذ.

جمله سازی با کن مکن

هرچند ناز دامن لیلی کشد، دلش باور مکن که از پی مجنون نمی‌رود
می شود جان تازه از آواز پای آشنا از مزار کشتگان خویش پا کوته مکن
مکن به چشم حقارت نظر به درویشان که بی‌نیاز جهانند اگر تهی دستند
مکن از مطرب و می منع من ای شیخ برو من بتو کار ندارم تو به من کار مدار
مرا به زهد و صلاح و وَرَع مکن دعوت بلای عشق به است از چنین سلامت‌ها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ژرف
ژرف
تازه
تازه
کس کش
کس کش
فال امروز
فال امروز