کج خلقی

لغت نامه دهخدا

کج خلقی. [ ک َ خ ُ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی کج خلق. عمل کج خلق. زشتخویی. تغیر. تشدد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

بد خلقی، بد خویی.

فرهنگ فارسی

۱ - بد خویی بد خلقی بد اخقی. ۲ - عصبانیت: [ من از کج خلقی مجلس را ترک کردم ].
حالت و چگونگی کج خلق. عمل کج خلق

فرهنگستان زبان و ادب

{dysthymia} [روان شناسی] خُلق پایین در حد خفیف یا متوسط به شکل مستمر یا مزمن

جمله سازی با کج خلقی

دی که کرد ابر بلند آن یار خلقی را بکشت گوییا ترکی به خونریزی کمان را بر گرفت
خلقی همه با هم سخن وصل تو گویند من بی‌کسم، افسانه هجران به که گویم؟
مساحت این منطقه حفاظت‌شده ۴۹۷۰۰ هکتار است و در تاریخ ۴ نوامبر سال ۱۹۳۸ با تصویب کمیساریای خلقی کشاورزی تاجیکستان تأسیس شده‌است.
از خود سری مچینید ادبار تا به‌گردن خلقی‌ست زین چنین سر بیزار تا به‌گردن
خلقی به جستجوی تو دایم به بزم من وین طرفه تر که من همه شب جویم از خدات
یقین خلقی به معنی یقین عملی مبتنی بر امیال و عواطف است، برخلاف یقین منطقی یا علمی که مبتنی بر عقل و تجربه است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شکوه
شکوه
چیره
چیره
هورنی
هورنی
فال امروز
فال امروز