پای به بند داش

لغت نامه دهخدا

پای به بند داشتن. [ ب ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) پای در بند داشتن. مُقیّد بودن. مغلول بودن:
از اوئی [ از خرد ] به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند.فردوسی.

جمله سازی با پای به بند داش

جامی دلشده را جام دل آن روز شکست که درآمد به سر کوی تواش پای به سنگ
به همین دلیل ایران با ترکیبی جوان پای به رقابت‌ها گذاشت و با این وجود نتایج نسبتاً خوبی در مرحله مقدماتی و گروهی کسب کرد تا به عنوان تیم دوم گروه خود به مرحله نیمه‌نهایی برسد.
ایران بدون برگزاری بازی دوستانه مستقیماً پای به مرحله نهایی رقابت‌ها گذاشت و در حالی که در گروه آسانی قرار گرفته بود توانست به راحتی به مرحله نیمه‌نهایی صعود کند.
به اعتقاد آنان این موجود افسانه‌ای در مصب رودخانه‌ها زندگی می‌کند و به محض این که هوا گرگ و میش می‌شود، پای به خشکی می‌نهد تا دختران ساحل را بدزدد.
در عهد خوی گرم تو چون داغ لاله چرخ پای به خواب رفته دامان آتش است
پت ز سرمه چشم تو، طرح فرنگ تازهای یا شده این غزال را، پای به مشک چین فرو؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
منعقد یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز