هزار رنگ براورد

لغت نامه دهخدا

( هزار رنگ برآورد••• ) هزار رنگ برآوردن. [ هََ / هَِ رَ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) به چندین طور خود را نمودن. رنگ عوض کردن. کارهای غیرمنتظره کردن. جورواجور شدن. ناپایدار بودن روزگار:
هزار رنگ برآرد زمانه و نبود
یکی چنانکه در آیینه تصور ماست.انوری ( دیوان چ نفیسی ص 27 ).|| چیزی را به صورت های گوناگون درآوردن و ظاهر ساختن. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با هزار رنگ براورد

گرد هزار رنگ تماشا دمانده است دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم
محو صفای شوق باش تا به طربگه حضور سیر هزار رنگ ‌گل آینه بی‌نگه ‌کند
در یاد جلوهٔ توکه دارد هزار رنگ چون ‌گل گرفته است مرا در کنار رنگ
چو غنچه در پس زانوی انتظار جدایی نشسته در چمن ما هزار رنگ کمین‌ها
چوبدید خویشتن را همه حسن و دلربائی به هزار رنگ پوشید لباس خودنمائی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اویس
اویس
فمبوی
فمبوی
مجال
مجال
نمایان
نمایان