قراجه لو

لغت نامه دهخدا

قراجه لو. [ ق َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 22500 گزی شمال خاوری ارومیه و 9000 گزی خاور شوسه ارومیه به شاهپور. موقع جغرافیائی آن جلگه، معتدل مالاریائی و سکنه آن 280 تن است. آب آن از نازلوچای و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، کشمش، توتون، چغندر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قراجه لو. [ ق َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر.واقع در 16هزارگزی خاور اهر و 2000 گزی شوسه اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مایل به گرمی و مالاریایی و سکنه آن 4 تن است. آب آن از رودخانه اهرچای و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در ۱۶ هزار گزی خاور اهر ۲٠٠٠ گزی شوسه اهر خیا و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل مایل بگرمی مالاریائی و سکنه آن ۴ تن است.

دانشنامه عمومی

قراجه لو یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان قشلاق فندقلو شهرستان اهر واقع شده است. این روستا ۱۴۶ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با قراجه لو

💡 مـرحـوم سيد على قاضى پس از گذراندن مراحل اوليه در مكتب خانه، به درسهاى حوزوىروى مـى آورد و در حـوزه عـلمـيـه تـبـريـز بـه خـوشـه چـيـنى مى پردازد و در محضر پدربـزرگـوارش آقـا سـيـد حسين قاضى طباطبايى گامهاى نخست را برمى دارد. پس از آن درمـجـلس درس مـرحـوم مـيـرزا مـوسـى تـبـريـزى، صـاحـب كـتـاب اوثـقالوسـائل كـه يـكـى از مـعـروف تـريـن حـواشـى كـتـابرسائل شيخ انصارى (ره ) مى باشد و مرحوم ميرزا محمد على قراجه داغى حاضر مى شود؛امـا فـراگـيـرى ايـن علوم، درياى متلاطم روح او را آرام نمى كند و اين جوان مستعد، دوبارهبـه پدر روى مى آورد تا عرفان نظرى و عملى را از او فرا گيرد. اين كام تشنه با اينجـرعـه هـاى آب نيز سيراب نمى شود و سرانجام براى مهاجرت به نجف اشرف از محضرپـدر كـسـب اجـازه مـى كـند. پدر نيز خشنود از اينكه نونهالش را در ادامه راه استوارتر ازپيش مى بيند، او را به همراه گروهى از اهالى تبريز كه براى زيارت عتبات عاليات وپـرداخـت وجوه شرعى و پرسشهاى دينى راهى عراق بودند روانه مى كند. با اين هجرت،سيد على قاضى طباطبايى پاى در مسيرى مى نهد كه نقطه عطف بزرگى در زندگانى اومحسوب مى شود.