لغت نامه دهخدا
غریب مرگ شدن. [ غ َ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) درغربت مردن. در غربت و دور از کسان و خویشان مردن.
غریب مرگ شدن. [ غ َ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) درغربت مردن. در غربت و دور از کسان و خویشان مردن.
( مصدر ) در غربت مردن.
💡 هیچ کافر نشود محرم انجام نفس واقف مرگ شدن زنده به گورم افکند
💡 وقتى اين توجه به او دست داد كه ناگهان خود را در كام بيمارى ديد، و نشانه هاى مرگرا در خود مشاهده كرد، ولى چاره اى جز تسليم مرگ شدن را نداشت، ازدل آه مى كشيد و با يكدنيا حسرت و تاءسف لحظات آخر عمر را مى پيمود، چنانكه ازوصيتهاى او (كه بعدا ذكر مى شود) اين تاءسف عميق به خوبى آشكار است.
💡 کاریکاتوریست آمریکایی، مولی نوریس، این مناسبت هنری را برای اعتراض به تهدید به مرگ شدن کاریکاتوریستهایی که محمد را در کارتون ساوت پارک به تصویر کشیدند برگزار کرد. به تصویر کشیدن محمد به وسیله چند حدیث در دین اسلام ممنوع است، ولی در قرآن اشارهای به این موضوع نشدهاست.