شن گیر
جمله سازی با شن گیر
سیف فرغانی چنین سلطان عالم گیر را آسمان انگشتری زیبد نگین خورشید و ماه
مکن تکلیف سیر گلستان ما گوشه گیران را که باغ دلگشایی هست در کنج قفس ما را
خاک من ای گریه از راه سگان او بشوی ورنه دامن گیر آن پاکان غبار من شود
پیش از آن کز نعت سازم خویشتن را سرفراز بود عالم گیر شوم چون در شهوار من
گرچه نی را تهی کنند نگذارند بینوا رو پی شیر و شیر گیر که علیی و مرتضی