زجر بردن

لغت نامه دهخدا

زجر بردن. [ زَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) رنج کشیدن. رنج بردن. آزار کشیدن. زحمت کشیدن. زجر کشیدن. رجوع به زجر کشیدن، زجر دادن، زجر کردن و زجرکُش شود.

فرهنگ فارسی

رنج کشیدن آزار کشیدن زحمت کشیدن

جمله سازی با زجر بردن

بـدون شك بردن آنها به سوى آتش دوزخ، تواءم با تحقير و ذلت و زجر و عذاب است،ولى در آيات مختلف قرآن، تعبيرات گوناگونى در اين باره ديده مى شود:
حضرت موسى بن جعفر (ع ) را هرگز در چنين وضعى و با ديدن و شنيدن آن همه مناظردردناك و ظلمهاى بسيار، آرامشى نبود. امام به روشنى مى ديد كه خلفاى ستمگر در پىتباه كردن و از بين بردن اصول اسلامى و انسانى اند. امام كاظم (ع ) سالها مورد اذيت وآزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتى كه از 4سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندان ها و تك سلولها و سياهچالهاىبغداد - در غل و زنجير - بسر مى برد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خیر
خیر
ترکش
ترکش
آراست
آراست
شهرت
شهرت