ذو ساعده

لغت نامه دهخدا

( ذوساعدة ) ذوساعدة. [ ع ِ دَ ] ( اِخ ) آبی است میان مکه و مدینه در جبال ابلی. یا چاهی است بنوسلیم را. و یا نام کوهی است به ابلی. و درمعجم البلدان آمده است: آبی است در ابلی. از مدینه که بسوی مکه بالا میروند بوادئی میرسد که چراگاه و آبی در آنجا یافت نمیشود و مقابل آن وادی کوهی است که آنرا ابلی نامیده اند و در آن محل آبهائی هست که یکی از آنها معروف به ذوساعده است. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

آبیست میان مکه و مدینه در جبال ابلی.

جمله سازی با ذو ساعده

طايفه انصار پيكر رسول خدا(ص ) را در ميان خانواده اش رها كردند تا آنان به تدفينشبپردازند و خود در سقيفه بنى ساعده گرد آمدند و گفتند: ما پس ‍ از محمد، سعد بن عبادهرا كه مريض بود، با خود به آنجا آورده بودند...
زيد (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: حسين (عليه السلام ) را ((سقيفه بنى ساعده ))شهيد كردند، و اين سخن شاعر به جاست كه مى گويد:
1006- ياد شده صاحب كتابى است در سقيفه بنى ساعده، دانشمندى محدث، اديب،مردى مورد اطمينان، با تقوى بود، اهل حديث او را ستوده و از او روايت نموده اند، ابن ابىالحديد هم فصل اول اين بخش را از او روايت كرده و گويد: من با خود عهد كرده ام كه ازكتب شيعه نقل نكنم
سعدبن عباده خزرجى كه از بزرگان انصار بود، در آن گردهمايى، حضورفعال داشت. اين خبر به ابوبكر، عمر و مهاجران رسيد. آنان، شتاب زده به سوى سقيفهبنى ساعده حركت كردند و در آن جا با انصار به مشاجره و مناظره پرداخته و به آنانگفتند: اى گروه انصار، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از ما مهاجران بود، پس ما بهجانشينى او سزاوارتريم.
فرداى روزى كه در سقيفه بنى ساعده با ابوبكر بيعت بهعمل آمد، ابوبكر بر فراز منبر رسول خدا(ص ) بنشست و عمر، پيش از آنكه او سخنىبگويد، برخاست و پس از حمد و سپاس خداوند گفت كه سخن ديروزش نه بر اساسكتاب خدا بوده و نه دستورى از پيامبر خدا، بلكه او خود چنان مى پنداشته كه پيغمبرشخصا به تدبير كارها خواهد پرداخت و او آخرين كسى خواهد بود كه از جهان مى رود! ودر پايان سخن گفت:
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت