خیره سری کردن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خیره سری کردن
خیره از عشق ویم کز هوسش هر نفسی عاشق سوخته خیره سری می رسدم
پس غافلی از مذهب رندان خرابات این عیب تمامست چو تو خیره سری را
بگرد مهر تو گشتن نشان دانائی است بگرد کین تو گشتن دلیل خیره سری
بخت برگشته ما خیره سری آغازید تا چه بازد دگرم تیرهسرانجامیها
قراطوس بر وی بخندید و گفت که خیره سری هیچ نتوان نهفت
زین خیره سری که عشق مه رویانست اندر ره عاشقی دو همراه نماند