خیره زبان

لغت نامه دهخدا

خیره زبان. [ رَ / رِ زَ ] ( ص مرکب ) خوش زبان. بامحبت:
و آن خیره زبان رحمت انگیز
بخشایش کرد و گفت برخیز.نظامی.

فرهنگ فارسی

خوش زبان با محبت

جمله سازی با خیره زبان

💡 زبان مرا پاک یزدان ببست همان خیره ماندم به جای نشست

💡 باتیس به اسکندر نگاهی کرد که نه تنها بی‌باکانه بود، بلکه به بی‌اعتنایی محض می‌مانست. او حتی یک کلمه هم در جواب تهدیدهای اسکندر بر زبان نیاورد. اسکندر گفت: "آیا سکوت خیره‌سرانهٔ او را می‌بینید؟ آیا او در برابر من زانو زده‌است؟ آیا به من التماس کرده‌است؟ اما من بر سکوت او چیره خواهم شد. پایان کار او را حداقل با ناله‌هایش رقم خواهم زد.

💡 از چشم سیه سپید پرخون کز چشم بود زبان خیره

💡 بشکن به دل تا می توان، نیش زبان دشمنان با این سبک مغزان که گفت ای خیره سر همسنگ شو؟

💡 جواب داد کزین بیش نعت خویش مگوی که خیره گشت ز صفت زبان تحسینم

هیز یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز