خواب دادن

لغت نامه دهخدا

خواب دادن. [ خوا / خا دَ ] ( مص مرکب ) خواب کردن. بخواب بردن. کنایه از فریب دادن:
زره برهای از زهر آب داده
زره پوشان کین را خواب داده.نظامی.خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش
درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خواب کردن بخواب بردن کنایه از فریب دادن.

جمله سازی با خواب دادن

امیر ویلیامز، دستیار شخصی و واسطهٔ بین مایکل جکسون و مأموران امنیتی و کارمندان ارشدش در مورد این نوار صوتی گفت که هرگز ندیده بود مایکل این گونه سخن بگوید و [از شنیدن این نوار] بسیار متأثر گشته‌است. دادستان پرونده، ویوید والگرن از این نوار برای نشان دادن وضعیت بد مایکل بعد از تجویز داروهای قوی خواب‌آور توسط دکتر موری استفاده کرد.
در كتاب تعبير خواب ابن سيرين آمده كه به او گفتند، در خواب شخصى مُهر بر دهان وفرج مردم مى زند، در جواب گفت، او مؤ ذن ماه رمضان خواهد بود كه با اذان دادن، خوردنو نكاح را ممنوع اعلام مى كند!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتلا
اعتلا
علامت
علامت
چیپ
چیپ
چهارپایان
چهارپایان