لغت نامه دهخدا
( خشم آلوده ) خشم آلوده. [ خ َ / خ ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خشمناک. غضبناک. خشم آلود. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ): یکی از پسران هرون الرشید پیش پدر آمد خشم آلوده که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. ( گلستان سعدی ).
( خشم آلوده ) خشم آلوده. [ خ َ / خ ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خشمناک. غضبناک. خشم آلود. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ): یکی از پسران هرون الرشید پیش پدر آمد خشم آلوده که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. ( گلستان سعدی ).
( خشم آلوده ) ( صفت ) غضبناک خشمناک.
💡 و به سمت امام خيز برمى دارد. حبيب باز جسارت به امامش را تاب نمى آورد. خشم آلوده برسر حصين مى غرد كه:
💡 صد هزاران سر بپولی آن زمان عشق خشم آلوده زه کرده کمان
💡 تو از دست که میخوردی؟ که خشم آلودهای دیگر مگر با دشمنان ما قدح پیمودهای دیگر؟