لغت نامه دهخدا
خراشیده کردن. [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خراش دادن. خراشاندن.
خراشیده کردن. [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خراش دادن. خراشاندن.
خراش دادن خراشاندن
💡 فولاد زنگنزن برخلاف فولاد کربنی وقتی که در معرض محیطهای مرطوب قرار میگیرد دچار خوردگی یکنواخت نمیشود. فولادهای کربنی محافظت نشده در هنگام ترکیب با هوا و رطوبت به راحتی زنگ میزنند. لایه اکسید آهن سطحی (زنگ) متخلخل و شکننده است. از آنجایی که اکسید آهن حجم بزرگتری نسبت به فولاد اصلی را اشغال میکند، این لایه گسترش مییابد و تمایل به لایه برداری دارد و باعث حمله بیشتر به لایههای زیرین فولاد میشود. در عوض، فولادهای زنگنزن دارای کروم کافی برای غیرفعال شدن هستند. این پدیده در صورت قرار گرفتن در معرض اکسیژن موجود در هوا یا آب، خود به خود اتفاق میافتد و باعث ایجاد یک لایه نازک از اکسید کروم خنثی روی سطح میشود. این لایه نازک غیرفعال با مسدود کردن مسیر اکسیژن به سطح فولاد از خوردگی آن جلوگیری میکند و باعث میشود که خوردگی به قسمت داخلی فلز نرسد. این لایه نازک در صورت خراشیده شدن یا از میان رفتن (به دلیل قرار گرفتن موقتی در شرایط شدیدتر از میزان حد تحمل خوردگی)، خود را تعمیر میکند.
💡 گلیز، گریز، کوله: حمله با ترفندی است که تیغه بازیکن در راسته تیغه حریف خراشیده میشود و اسلحه با به نوعی بلاک کردن تیغه حریف، «هیت» انجام میدهد.