خر خوب

لغت نامه دهخدا

خرخوب. [ خ ُ ] ( ع ص، اِ ) ماده شتر بسیارشیر که شیر وی بسرعت منقطع گردد. ( از ناظم الاطباء ). ماده شتر بسیارشیر سریعالانقطاع. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ماده شتر بسیار شیر که شیر وی بسرعت منقطع گردد.

جمله سازی با خر خوب

💡 در جمع خوبان بوده ام، گر بر تنی عاشق شدم عیبم مکن، ای پارسا، در کافرستان بوده ام

💡 محبت رشته شیرازه است اوراق خوبی را بریزد گل اگر یک بلبل از گلزار برگردد

💡 نباشد بی وفا گل بلکه مرغی بی وفا باشد که چون گل را نماند خوبی رخسار بگریزد

💡 ۱۶: چرچیل از پاریس دیدن می‌کند و می‌شنود که جنگ فرانسه به خوبی تمام شده‌است.

💡 چون خداوند شمس دین را می ستایم تو بدان کاین همه اوصاف خوبی را ستودم در قرن