حقه گر

لغت نامه دهخدا

حقه گر. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ گ َ ] ( ص مرکب ) حقاق. آنکه حقه سازد. حقه ساز. خراط.

فرهنگ فارسی

آنکه حقه سازد خراط

جمله سازی با حقه گر

💡 شباهت رزق مادى با معارف حقه و شرايع آسمانى، ازنظرنزول و قسمت

💡 وقت آن عاشق خوش و فرخنده کش تا نیمه شب حقه یاقوت با الماس مژگان سفته بود

💡 چشم خواجو چو سر حقه ی گوهر بگشود لعل ناب از صدف لؤلؤی لالا بنمود

💡 اینهمه شبنم چراست در رهت ای گل مگر چشم گهربار من حقه گوهر شکست

💡 در حديث ديگر منقول است كه جناب امام رضا حقه بيرون آوردند، از آبنوس و در آن خانه هابود كه در هر خانه بوى خوشى بود ويكى از آنها مشك بود.

💡 اتفاق آنی یا تغییر شرایط، قربانی را وادار به تصمیم‌گیری سریع می‌کند. در این مرحله یا حقه به درستی انجام می‌شود یا شکست می‌خورد.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گوت یعنی چه؟
گوت یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز